جدول جو
جدول جو

معنی حسن رود - جستجوی لغت در جدول جو

حسن رود
(حَ سَ)
نام محلی کنار راه رشت و پهلوی میان کورابجیر و طالب آباد در 366900 گزی تهران
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه رود
تصویر سه رود
سه تار، یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ سَ نِ رَ ضَ)
میرسید حسن رضوی، او راست: نهایهالمأمول فی حاشیه کفایهالاصول. (ذریعه ج 6 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان مشهد اردهال بخش قمصر شهرستان کاشان در 56هزارگزی شمال باختری قمصر و کنار راه فرعی کاشان به مشهد اردهال. کوهستانی و سردسیر است و 680 تن سکنۀ فارسی زبان دارد. آب آن از چهار رشته قنات و محصول آن غلات، حبوبات و اندکی میوه. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ، رباب و بربط است. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محله ای است به بلخ و سنکرود نیز گفته اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد در 25هزارگزی باختر بجنورد و 7هزارگزی جنوب شوسۀ بجنوردبه مراوه تپه. کوهستانی و سردسیر است. 438 تن سکنۀ شیعۀ ترک و فارس زبان دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 37هزارگزی شمال باختری خوسف. دارای 180 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
دهی است از دهستان میان آب بخش بجستان شهرستان گناباد که در 9 هزارگزی جنوب خاور بجستان و 5 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجستان به فردوس قرار دارد. جایی کوهستانی، گرمسیر و دارای 12 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و ارزن است. مردم این ده در زمستان به زین آباد میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
زاینده رود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : سپاهان، شهری عظیم است... و او را رودیست که آنرا زرن رود خوانند که اندر کشت و برز او بکار شود. (حدود العالم چ ستوده ص 140). روی الحسین بن خوانسار... تداو و ابماء زرن رود فان فیه شفاء کل داء... (محاسن اصفهان چ سیدجلال الدین تهرانی ص 5). رجوع به همین کتاب ص 9، 10، 16 و 55 و 56 و زاینده رود شود
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ)
خوش خلقی:
بیاموز از عاقلان حسن خوی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَسْ سی)
مکنی به ابوهاشم. نهمین تن از ائمۀ رسی در سعدا از 426 تا 430 هجری قمری فرمانروایی کرد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ دَ)
به امر ابونصر بن احمد سامانی کلیله و دمنه را به نظم فارسی درآورد. (کشف الظنون). رجوع به رودکی جعفر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ)
ابن احمد رشدی قسطنطینی رومی حنفی، ملقب به رشید قاضی بود و در 1156 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 297)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رِقْ ق)
ابن داود. کتاب وی مورد تقلید ثعلب درتألیف کتاب ’الفصیح’ بوده است. (ذریعه ج 3 ص 157)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران در 4هزارگزی شمال طالقان. کوهستانی و سردسیر است. 401 تن سکنۀ شیعۀ فارسی تاتی دارد. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن غلات، بنشن، عسل، خیار، میوه جات مختلف، یونجه و در حدود ثلث سکنه به تهران و مازندران برای تأمین معاش میروند. مزرعۀ دوریان جزء این ده است. راه مالرو دارد
لغت نامه دهخدا
(مِ سِ)
نام رودی است در ایالت فارس: آب مسن از قهستان سمیرم و سیتخت برمی خیزد، آب بزرگ است و گذار اسب به دشواری دهد و در نهر طاب افتد طولش چهل فرسنگ باشد. (نزهه القلوب ج 3 ص 224)
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ دَ)
نام یکی از نهرهای مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 6 و 24 و 25)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام رودیست، سرچشمۀ آن بمغرب گردنۀ کندوان و شعب آن به طالقان رود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
موضعی در ((راست آب پی کوچک)) در سوادکوه مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 115 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اردمه بخش طرقبۀ شهرستان مشهد، واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری طرقبه و 17 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به نیشابور، ناحیه ای است کوهستانی و معتدل، دارای 936 تن سکنه است که شیعی مذهب و فارسی زبانند، این ده از رودخانه مشروب میشود و محصولاتش غلات، بنشن، میوه جات و اشجار و اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند، راه آن مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی میباشد
لغت نامه دهخدا
(حَ چَ)
نام یکی از رودهای مازندران در سه ورسی سفید تمیشه. رجوع به سفرنامۀ استرآباد و مازندران رابینو ص 6، 27، 151 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ عَ)
خوش قولی. پایداری در حفظ پیمان: و در این وقت بی سابقۀ حقی به حسن عهد توفیق یافت. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ / دِ)
جلوه دهنده حسن:
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ هَِ رَ)
شیخ حسن هروی، او راست: ’انقلاب طوس’ که در 1336 هجری قمری چاپ شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. این دهستان در مرکز بخش واقع و محدود است از شمال به کوه گرون، و از جنوب به دهستان ریمله و قسمتی از دهستان هنام بسطام، و از باختر به دهستان یوسفوند. موقعیت طبیعی آنجا جلگه. هوای آنجا معتدل مالاریائی. آب آن از رود سرآب ززامیری و میان ولان و چشمه. مرتفعترین قله های کوه در این دهستان قله خرگوش لاب گرون است. این دهستان از 49 آبادی تشکیل گردیده، جمعیت آن در پیرامن نه هزار تن، وقرای مهم آن عبارتند از: الشتر چقالکان هندی، رضاآباد، سالیانه. ساکنین این دهستان از طوایف حسنوند و یوسفوند و ابری هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
اسم یکی از طوایف چهارگانه پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته اند: بسطام، کاکل وند، ساکی و دولتشاه، و محل سکونت آنها در الیشتر (کنار رود خانه کاکارضا، تنگ رباط جلگه و معدن رباط - تنگ حسن) است و شغل اهالی آنان گله داری میباشد. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 63 شود
لغت نامه دهخدا
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
صفت جلوه گر، نازک رفتار، نازک ادا، جلوه فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع بیشه سر شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل کنار نور
فرهنگ گویش مازندرانی